گردآوری و ترجمه از آزاده رضایی هنرجوی مدرسه آرتسنس
مارینا آبراموویچ در خانوادهای نظامی و در دوران یوگسلاوی بعد از جنگ ( حکومت دیکتاتوری کمونیستی مارشال تیتو ) به دنیا آمد. مادرش، مدیر موزه هنر و انقلاب بود و نقش بسزایی در علاقمند شدن مارینا به هنر داشت. اتاقی در خانه به عنوان استودیوی نقاشی در اختیار او قرار داد و از نوجوانی او را به کلاس نقاشی فرستاد. اما مارینا نقاشی را محدود شدن به دو بعد میدانست و اعتقاد داشت که میتوان با هر چیزی ( آتش، آب، بدن انسان ) اثر هنری ساخت. او هنرمند بودن را در آزادی بی اندازه تعریف میکرد.
تمام آثار مارینا به طرز آشکاری از دوران کودکی و زندگی خانوادگی او نشات میگیرد. اگر به پرفورمنس آرت علاقه مند هستید پیشنهاد میکنیم که مقاله درباره Performance art را بر روی وبسایت ما مطالعه کنید و همچنین در مقاله پروندهای درباره تچینگ هِشیه با یکی از خاص ترین هنرمندان در این رشته بیشتر آشنا شوید.
آبراموویچ همزمان با تحصیل در آکادمی هنرهای زیبا و اجرای ریتم 10 پا به عرصه ی هنر اجرا گذاشت. مارینا همواره در وجود خود به دنبال منبع الهام ایدههای جدید بود و لازمه رسیدن به دانش جهانی را در هوشیاری همیشگی نسبت به خود میدانست. او نیز مانند مونا هاتوم هنر را بخشی از زندگی و متعلق به همه درنظر میگیرد و از نگاه مارینا، هنر میبایست آزاردهنده و سوال برانگیز بوده و توانایی پیش بینی آینده را داشته باشد. او میگوید تنها لایههای مختلف معنا به هنر عمر طولانی میبخشد و در این صورت جامعه خواهد توانست در طول زمان نیاز خود را از هنر برآورده سازد. مارینا هنری را که تنها به ارزشهای زیبایی شناسانه متعهد است، کامل ندانسته و هنری که بتواند ایدئولوژی جامعه را تغییر دهد ، کامل میداند.
اجراهای « ریتم صفر» و « هنرمند حاضر است» را می توان اوج تجلی روح مارینا در آثارش دانست. او در اکثر اجراهایش با تبدیل خود به سوژه و درگیرکردن مخاطب در اجرا، به اتحادی میان هنرمند و مخاطب دست می یافت که نتیجه آن نمایشی حاکی از تمام قابلیتهای درونی یک انسان و ابداع مفهومی تازه در زمینه هنر و جذب مخاطب به آن بود.
کتاب عبور از دیوارها داستان سال ها تلاش بی وقفه، رنج و مرارت در مسیر زندگی مارینا آبرامویچ، از زبان خود اوست. آبراموویچ در این کتاب از تجربیات کاری خودش و نوع نگاهی که به زندگی و همچنین به آثارش دارد صحبت کرده است. این کتاب در سال ۹۸ و با ترجمه سحر دولتشاهی توسط انتشارات اورکا منتشر شده است.
او در این کتاب درباره اجراى هنرمند حاضر است میگوید:
من تمام وجودم را براى مردم گذاشتم، در کل ٨٥٠ هزار نفر مقابلم نشستند. ناگهان نیاز شدیدى سراسر وجودم را فرا گرفته بود، مسئولیت فوقالعاده بزرگى بود. آدمها به من اعتماد کرده بودند و رازهاى دلشان را با من در میان گذاشته بودند، من هم قلبم را به روى تک تکشان باز کرده و بعد چشمهایم را بسته بودم تا نفر بعدى. درد جسمىام زیاد بود اما دردى که در قلبم احسا مىکردم، درد عشقِ خالص، به مراتب بیشتر بود. میزان عشقى که از افراد کاملا غریبه مىگرفتم، بینظیرترین احساسى بود که تا کنون داشتهام. نمى دانم این هنر است یا نه ، نمى دانم این چیست یا هنر چیست؟ همیشه فکر مىکردم هنر چیزى است که با ابزارى خاص ابراز مىشود . اما این اجرا وراى هنر اجرا بود. این خود زندگى بود. از نظر من هنر باید خود زندگى و متعلق به همه باشد .در حین اجرا احساس مىکردم از هر زمان قوىترم و اثرى هدفمند خلق کردهام.
آنچه من در اجراهاى طولانى تجربه کردم ، شباهت بسیارى به توصیفهاى داستایوفسکى داشت. اجراها تکرارى ومستمر هستند و چون اتفاق غیر منتظرهاى براى جسم نمىافتد، ذهن بعد از مدتى خاموش مى شود. آدم با محیط اطرافش هماهنگ شده و وارد حالتى مى شود که من آن را " دانش مایع " مى نامم . به باور من دانش جهانى همه جا هست، مساله نحوه به دست آوردن آن نوع ادراک است. فقط کافى است سر و صداهاى دورت را کم کنى و هرگز در هیچ شرایطى تسلیم نشوى.
براى رسیدن به هدف باید تا جاى ممکن تلاش کرد، آن موقع است که خودش پیش مىآید. این خیلى مهم است و شعار همیشگى من است. من تمام انرژى ام را مى گذارم، نتیجه درست از آب در مىآید یا نمىآید. تنها زمانى به انتقادها اهمیت مى دهم که مى دانم صد در صد وجودم را در اختیار اثر نگذاشتم.
شکست از نظر من بسیار مهم و حیاتى است. من بعد از هر شکست، وارد فاز افسردگى و تاریکى مىشوم. اما مدت کوتاهى بعد دوباره زنده شده و زندگى جدیدى را آغاز مىکنم. براى آزمودن باید شکست خورد. خودِ کلمه آزمودن یعنى ورود به قلمروی جدید، جایى که در آن امکان شکست زیاد است. از کجا مى دانى که موفق مىشوى ؟ باید جرات رویارویى با ناشناختهها را داشته باشى.
کار و زندگى من به شدت به هم پیوسته هستند، من در طول دوران حرفهاىام کارهایى را ساختم که عمق معنى ناخودآگاهشان، تنها با گذشت زمان برایم روشن مى شود.
هنرمند باید رنج بکشد، از رنج است که بهترین آثار به وجود مىآیند. رنج دگرگونى ایجاد مىکند و روح هنرمند را تجلى مىدهد .
هنرمند باید براى الهام گرفتن به عمق وجود خود نگاه کند و هر چه عمیقتَر نگاه کند، جهانىتَر مىشود. هنرمند، جهان است و باید در آنِ واحد، دهنده و دریافت کننده باشد.
هنرمند باید بتواند نمادهاى خودش را خلق کند زیرا نمادها، زبان هنرمند هستند.همچنین او باید سکوت را درک کرده و فضایى را براى ورود سکوت به آثارش به وجود آورد .
هنرمند نباید زیاده از حد اثر خلق کند، بلکه تنها زمانى در زندگى و کار کاوش کند که یک ایده به شکل خواب یا در طول روز به شکل الهام به ذهنش آید و غافلگیرش کند و در نهایت هنرمند باید به میرائى خود، آگاه باشد و آگاهانه و بدون ترس بمیرد.
اگر این مطلب را دوست داشتید پیشنهاد میکنیم مقاله نوشتن عمیقترین شکل مواجهه با خود است را هم بر روی وبسایت مدرسه آرتسنس مطالعه کنید.