شهری سرد و تاریک که روزهایش نیز گرما ندارد. مردم همه مبهوت و سردرگم تنها نفس میکشند و هر صبح را به فکر غارت همه جانبه یکدیگر، شب میکنند. در بین این سیر نزولی و مرگ خاموش انسانیت در شهر، چهار شخصیت فیلم «فیلی که ثابت نشسته است»
An Elephant Sitting Still ساخته بوهو کارگردان چینی در پی امتحان کردن راهی غیر از تندادن به این روال هستند.
ریتم کند فیلم همراه با تن آبی رنگ حاکم بر کل آن، یادآور
فیلم دشت گریان تئو آنجلوپولوس است و در این فیلم بیشتر نمایانگر سرما و دیوارهای یخی است که هر فردی به دور خود کشیده و افرادی که علاوه بر نزدیک بودن به اندازه یک کهکشان از یکدیگر فاصله دارند و درون هر کدام از آنان آشوبی به پاست. شاید در نگاه اول بتوان گفت که مسائل مطرحشده در فیلم و زندگی شخصیتها به علاوه لوکیشنهای استفاده شده در آن، شبیه هر شهر متمدن دیگری در دنیاست اما در برخی از دیالوگها مانند دیالوگ کوتاه دانشآموز دبیرستان ” دنیا یه زمین بیحاصله“ نمادهایی نهفته که بیشتر ریشه در پیشینه فلسفی چین دارد تا هر جای دیگری. اشل کل فیلم نیز مانند آشناترین نماد از فلسفه چینی یعنی یین و یانگ، ابتدا رویهای از داستان را به ما نشان میدهد و به آرامی و با حوصله نقطه متضاد و پنهان نهفته در آن را نیز آشکار میکند. این قانون در کل فیلم رعایت میشود از فضاسازی و بازیهای به مراتب واقعگرایانه گرفته تا دیالوگهای نمادین و در جاهایی بسیار فانتزی و خیالی، همچون داستان فیلی که در منطقهای به نام مانژولی نشسته و به هیچ چیز عکسالعمل نشان نمیدهد و تکانی نمیخورد. فیلی که نماد امید، بیداری و آگاهیای میشود که سالها در فلسفه شرق بر آن تاکید شده و پس از این همه دستاوردهای انسان، تنها راه حل بیدار کردن اوست. در پایان نیز فیل با صدایی که از خود منعکس میکند، مرهمی بر زخمهای بسیاری میشود که فیلم در طول چهار ساعت نمایشش بر روان تماشاگر گذاشته است.
سکون و سکوت فیلم «فیلی که ثابت نشسته است» از جنس آرامش و تمرکز باغهای شنی نیست و بیشتر به برهوتی شباهت دارد که سکوتش مانند درون اشخاص داستان آزاردهنده و ملالآور است. شخصیتهایی که هر کدام شبیه فردی از دنیای امروز هستند که تنها به خود و حصاری که برای حفاظت از خود به دورشان کشیدهاند، میاندیشند و منکر پیوستگی جبرگونهای میشوند که با دیگر افراد و جهان پیرامونشان دارند. به همین دلیل مدام از زیر بار مسئولیت رفتارشان فرار میکنند، مانند سکانسی که پیرمرد به خانواده صاحب سگی که سگش را کشته است این موضوع را اطلاع میدهد و نه تنها خانواده این موضوع راقبول نکرده بلکه پیرمرد را مورد اتهام قرار میدهند. یکی از دلایل طولانی بودن زمان فیلم، زبان استعارهگونه فیلمبرداری آن است که با نماهای طولانی که از پشت سر کاراکترها میگیرد و آنها را همراهی میکند، حال و هوای فیلم و احساسات درون شخصیتها را در جان مخاطب مینشاند. در غیر این صورت زمان فیلم میتوانست با تدوینی هوشمندانه و ریتمی تندتر به دو ساعت تقلیل یابد. تدوین نیز مانند فیلمبرداری برخلاف کاربرد همیشگیاش که قطع صحنهای و رفتن به مکان یا زمان دیگر است، کاراکترهای اصلی را به منظور تاکید بر روشن بودن سوی امیدی در دل آنها، به یکدیگر وصل میکند برای مثال فرمی که کاراکتر در پایان یک صحنه در قاب به خود میگیرد در قاب شروع سکانس بعد با کاراکتری دیگر تکرار میشود. این تکنیک در جایگزینی نقطه نظر کاراکترها تشدید مییابد و رفته رفته بیشتر آنها را جزیی از یک کل و نه منفصل از هم نشان میدهد.
معنا خواهی برای زندگی، یکی از راهکارهای اصلی نجات بشر در زمانه ماست زیرا مذهب، خانواده و بسیاری از عوامل دیگر در گذشته این نیاز مهم را برای روان بشر تامین میکردند و امروز که پایههای آنان بخصوص در زندگی شهری سست شده است، پوچی با سرعت هر چه تمامتر جامعه را به سمت بیتفاوتی نسبت به هر چیز سوق میدهد. در کل «فیلی که ثابت نشسته است» همانند ابزار کمککنندهای، بیننده را از منِ اجتماعی و ذهن قالبگرفتهاش جدا کرده و به دور از احساساتگرایی، واقعیت زندگی و رفتارهایش را در مقابلش به نمایش میگذارد.
اگر به سینمای چین علاقهمندید و این مطلب را دوست داشتید پیشنهاد میکنیم مقاله معرفی فیلم در حال و هوای عشق را هم بر روی وبسایت مدرسه آرتسنس مطالعه کنید.