نوشته شیما پازوکی هنرجوی مدرسه آرتسنس
فیلم Relatos salvajes به انگلیسی Wild Tales ساخته سال 2014 محصول کشور آرژانتین و کاندید جایزه اسکار بهترین فیلم خارجی در آن سال، متشکل از چندین داستان مجزاست که کارگردانی قوی دَمییِن زیفرن به آن ساختاری یکپارچه در عین تکه تکه بودن بخشیده است؛ ساختاری حول محور انتقام و میل فرا انسانی و سوزانندهای که اگر در مسیر آن گام برداشته شود، هر دو طرف ماجرا را از بین خواهد برد.
نتیجه هر داستان یکسان است؛ نفرت برنده شده و غم و اندوه بسیاری با خود به ارمغان میآورد، انتقامجویی مردم را به سمت قدمهای پریشان سوق میدهد و کمتر کسی میتواند این هیولای سرکش را در درون خود "خفه" کند. اما اسکلتهای ما در کمد و هیولاها در درون ما هستند و سازندگان این فیلم به خوبی این مضمون را نشان میدهند که چگونه خصومت، سوء تفاهم و عصبانیت دردنیای معاصر در حال رشد است.
شاید یکی از کسالتبار ترین اما در عین حال عجیبترین بخشهای این فیلم، بخش چهارم آن، مهندس دینامیت باشد. در صحنه آخر این بخش، ورود همسر و دختری که طغیانهای مرد و قوانین جامعه از او جدا کرده بودشان با لبخندهای پررنگ و حس غرور فراوانی در رفتارشان همراه است، درست برخلاف آنچه در ابتدای این بخش شاهد بودیم. در آغوش کشیدنی که شرم و خجالتی در آن راه ندارد و سراسر حس رضایت است از هر آنچه رخ داده تا نتیجه چیزی شود که اکنون هست. ما نگاه مرد را میبینیم که در پس زمینه نسبتن تاریک زندان، رو به شمعهای افروخته روی کیک، برقی از رضایت درآن پیداست. چیزی در درون این مهندس آرام و مرد خانواده طغیان کرد و او را از یک انسان هنجار به یک آنارشیست بدل نمود. در این صحنه تضاد این دو فردیت در وجود مهندس دینامیت به خوبی قابل رویت است. او هنوز اندکی نامطمئن است، با بعضیها فقط دست میدهد و بعضی هم او را در آغوش میکشند. اما او چنان مورد پذیرش افکار عمومی اجتماع و هم بندانش قرار گرفته که انگار موجود تازهای به دنیا آمدهاست. گویی عقلانی بودن کاری که کرده در دنیای تیره و تار زندان بیش از محیط به ظاهر درخشان جامعه مورد قبول واقع شدهاست. اینکه او به آنارشیستی تبدیل شد که انتقام بسیاری را در جامعه از سیستم فاسد پارکینگهای خودرو گرفت، همزمان باعث نابودی زندگی حرفهای و از دست رفتن سلامت روانی وی شد اما در نهایت او قهرمانیست که اگر نه به واسطه استدلال، بلکه با توسل به دینامیت، از غر زدن صرف عبور کرد و کاری انجام داد،کاری هر چند در حد حفر کردن دو گور.
این سکانس زیبا و تاثیر گذار را میتوانید در صفحه اینستاگرام مدرسه آرتسنس مشاهده کنید
اگر این مطلب را دوست داشتید پیشنهاد میکنیم مقاله معرفی مستند نقاش و دزد را هم بر روی وبسایت مدرسه آرتسنس مطالعه کنید.