نویسندگان: حامد جهانپناه و شیما دهباشی هنرجویان مدرسه آرتسنس
چیهارو شیوتا Chiharu Shiota، هنرمند ۴۷ ساله ژاپنیست، که با تاثیر از گذشته به تکمیل آینده میپردازد. گذشته به مثابه محتواییست که او را وادار به ساخت فرمی از آینده میسازد.همانطور که در اثر
Counting memories او میبینیم، شیوتا به شکلی نامحدود به موضوعات مشترک انسانی از قبیل خانه، دوست داشتن، ترس، دلتنگی و نفرت نگاه میکند و آنها را به یوغ محدودیتی به اسم محیط گالری میکشاند تا نمایشی سحرگون به مفاهیمی انتزاعی بدهد. شیوتا را نمیشود در یک اثرش خلاصه کرد که حتی خود آثار هم در عین مستقل بودن با نخی نامرئی به هم وابستهاند. این پیوستگی، دقیقن مشابه اثر دیگرش به نام
Internal lines آثار او را منحصر بفرد نموده چنانکه گویی او دارد یک اثر را برای تمام عمر تکمیل میکند. همین پیوستگی او را به تجربه آموزی در هنر معاصر واداشته است. از نقاشی به پرفورمنسهایی تکاندهنده تا چیدمانهایی عظیم با نخهای تنیده که همواره مخاطبان را جذب آثاری کاملن متفاوت همراه با شاعرانگیهایش میکند. شاعرانگیهایی که فضای نمایش کارهایش را تآترگون مینمایاند و مخاطبینی که با هرنوع سواد و مهارتی از کارهای او برداشتی مستقل و متناسب با فهم خود میکنند. انتزاع در آثار او از محتوا به فرم میرسد، آثاری که گاه تلخ و تاریک برپایه موضوعاتی شخصی چون جابجایی، از دست دادن و خاطرات گذشته شخص هنرمند و گاه موضوعی عمومی چون وطن و دلتنگی ست. او فارغ از هر زبان و نژاد و عقیدهای به ابراز احساساتش از طریق نمایشی غیرمعمول، مخاطب را در فضاهایش وارد میکند. فضاهایی که گاه بدون حضور فردی یادآور حضور و زیستن است و گاه با نمایش افراد در آن، آنرا خالی از سکنه میپندارد اما چیزی که همواره در همه آثارش مشترک است حسی است که در آنها به حالت تعلیق درآمده :میانه مرگ و زندگی!
شیوتا کارهایش را اینطور توصیف میکند: من، احساساتم، لوازمم و یک آیین! توصیفی که بخوبی این مهم را نشان میدهد که آثار او تلفیق جدانشدنیای از محتوا و فرمند.
Inside-Outside -2019
او یک مفهوم انسانی را که همهمان در آن حسی مشترک داریم به عنوان محتوا قرار میدهد و با شکلی نچندان پیچیده به نمایش در میآورد. شیوتا از استعارهها در اشیا استفادهای مناسباتی میکند تا محتوای آثارش بهتر منتقل شود. محتوایی که بقول مک لوهان همان رسانهاش است. زمانی با پرفورمنس و حالا با چیدمانهای غولآسا. او از مفاهیم شی میسازد و شیها را با فرکانسهایی که اینجا باز هم شی هستند (نخهای تنیده که گاه خانه عنکبوت و گاه بهپیلهای میماند) در راستای مسیری به سمت یک نقطه واحد میرساند. او بدنبال رساندن مخاطبش به یک خیال بینابینی است. خیالی که در اثر«Inside-Outside »اش محیط پیرامونی بین پنجرههای جمعشده از شرق برلین بعد از فروریختن دیوار برلین باشد یا در اثری دیگر بینابینی میان تختهای به عروج رسیدهاش با عنوان«Flowing Water».
Flowing Water - 2009
او از مفاهیمی عام، مختصاتی شخصی میآفریند و با عناوینی ساده، به بازنگری تعاریف میپردازد. تعاریفی که هریک از یک گذشته (خاطره، تاریخ، فرهنگ) ارجاعی میدهند به یک آینده که همان سرنوشتی واحد است.
چیهارو شیوتا در تلاش برای بازنمایی حسی است که کلمات قادر به بیان آن نیستند. او بدنبال روشی برای ارتباطی بهتر بین مفاهیم است که پاسخ آن خلق اثری هنریست. اثری که به خوبی در این فرم به مخاطبش دست پیدا کرده است. زبان مشترکی که فارغ از نژاد، عقیده و دین به دل مخاطب مینشیند و وحدتی موزون پدید میآورد که راهی برای اندیشیدن و ارتباط صمیمیتر ایجاد میکند.
چیهارو شیوتا یک هنرمند چند رسانهای بسیار قدرتمند است که میتواند در آثارش بدون استفاده از حتی یک کلمه، داستانی طولانی را روایت کند داستانهایی که اغلب زندگی پر فراز و نشیب او را در بستر انتزاعی آثارش بیان میکنند.
زندگی پیچیده ای که از اوزاکا شروع میشود، در دانشگاه سیکا کیوتو تغییر میکند، در مهاجرت به آلمان ادامه یافته و در آثارش در نمایشگاههای متعدد به اوج رسیده و در رویارویی با بیماری سرطان تغییر رنگ میدهد. شیوتا در دوران پس از ابتلا به سرطان، تعلیق میان بودن و نبودن را تجربه میکند و در نهایت با آن به صلح میرسد، این تعلیق، درد و صلح را میتوان را در آثار خلق شده توسط او در این دوران مشاهده کرد.
شیوتا دغدغههای اساسی انسان نظیر مرگ، زندگی و روابط انسانی را دستمایه آثار خود قرار میدهد،آثاری که وجود انسان را در فقدان او نشان میدهند، حال از طریق پرفورمنس، نقاشی، عکاسی و مهمتر از همه سازههای عظیم ساختهشده از نخ که به صورتی خاص، شبکه ای در هم تنیده را ایجاد کردهاند.
بنای آثار چیهارو بسیار ساده است : کاموا و هر آنچیزی که او بخواهد داستانش را با شبکه به هم تنیده کامواهایش توصیف کند. این شبکه توسط او و افراد مورد اعتمادش بافته میشود، سپس نخهایش را آغشته به چسب میکند تا سفت و محکم شوند.کامواهای چیهارو در هر بازه زمانی، رنگ خاصی داشته اند، گاهی قرمزند، گاهی سفید و گاهی سیاه که این رنگها در هر یک از آثار اشاره مفهوم خاصی دارند. شبکهای که این نخهای به هم تنیده ایجاد میکنند گاهی نشانیست از امنیت دیوارگونه و گاه تارعنکبوتی است که پس از مرگ بر آنچه از انسان باقی مانده تنیده شده، گاهی شریانی است میان اعضای بدن انسان و گاه ارتباطی است میان سوژهها و منشا آنها و در انتها نشاندهنده پیوندی است که میان انسانها برقرار است.
اگرچه که در آثار شیوتا کمتر انسان را به عنوان سوژه اصلی مشاهده میکنیم، اما او سعی می کند به موضوعاتی اشاره کند که همواره با انسان همراه بودهاند؛ به کجا می رویم؟ پس از مرگ از ما چه باقی میماند؟ خاطرات ما چه خواهند شد؟ مرگ ما چه تاثیری بر اطراف خواهد داشت؟ آیاخاطرات ما از یاد میروند؟
او در این پرسش و پاسخهای طولانی از عناصر مکمل در کنار عناصری به نسبت ثابت کمک می گیرد. عناصری ثابت نظیر قایق که گاهی محمل سفرهایش میشود و گاهی نماد دستی میشود برای نگهداری کلیدهایش، نظیر پیانو که بی صدایی آن، بار سکوت پس از مرگ را برعهده میگیرد، لباس که نشانهای است بر وجود انسانی که دیگر وجود ندارد و عنصری مانند کاغذ که بسته به داستان اثر، متنی بر روی آن نوشته شده است. مجموع این موارد به همراه شبکه نخهای چیهارو، داستان آثار سازه های عظیم او را تشکیل می دهند.
در مشاهده آثار شیوتا ، اولین نقطه قوت، توانایی حرکت در میان اثر است. او آثار خود را در اندازه و وضعیتی میسازد که بیننده میتواند در آن حرکت کند و یا ساعتها درون اثر بنشیند و آن را تحلیل کند. گاهی اینطور به نظر میرسد که تمام جزییات حسی چیهارو در هنگام تولید اثر از طریق نخها به طور دقیق به بینندهای که درون شبکه او حرکت میکند، منتقل میشود. این ارتباط گاهی با نخهای قطع شده نشان داده میشود و گاهی با نخی که پس از قطع شدن دوباره گره زده شدهاست .
دیگر نقطه قوت آثار او سادگی اثر است. آثار چیهارو پیچیده نیستند بلکه با سادگی تمام سعی در بیان مساله دارند. درک المانهای مورد استفاده قرار گرفته برای برقراری ارتباط با آثار او کافی به نظر میرسد.
شیوتا معتقد که اجسام نیز دارای حافظه و خاطره هستند. شخصیت بخشیدن به اشیا خصوصا اشیا قدیمی و تلاش برای نشان دادن داستان شیای خاص در گذشته، سبب می شود که او بتواند ارتباط راحتتری میان انسان، خاطرات و اشیا ایجاد کند. به عنوان نمونه شیوتا در اثر از «Inside-Outside » با استفاده از پنجرههای قدیمی وضعیتی مشابه خانههای برلین شرقی را ایجاد میکند. در این اثر او نگاه مردم برلین شرقی به دنیای خارج و خانههای خالی پس از اتحاد دو آلمان را با استفاده از صدها پنجره قدیمی نشان میدهد.
شیوتا در آثار سال ۲۰۱۹ به بعد خود که پس از درگیریاش با بیماری سرطان خلق شدهاند،آشکارا به سفری محتمل به مقصدی نامشخص اشاره میکند. در اثری با نام «Uncertain journey » میتوان قایق های نمادین او را مشاهدهکرد که دیگر فاقد بدنههای مستحکم گذشته اند اما همچنان به عنوان وسیله ای برای سفر باید مورد استفاده قرار گیرند.
در اثر دیگر او « Out of My Body» می توان تفاوت جدیدی را مشاهده کرد؛ شبکههای غنی و درهم تنیده شیوتا از بین رفتهاند و گویا دیگر تاب متصل کردن اعضای بدن او را به یکدیگر ندارند. شاید استعارهای از اینکه شیوتا همچنان زنده است، اما شیرازه وجودی او در حال اضمحلال است.
و در اثر « Drifting » قایقهایی را می بینیم که انگار با جریان آب حرکت میکنند و به سوی در خروجی کشیده می شوند، همانگونه که سرنوشت شیوتا را در مسیری نامشخص اما به سوی هدفی مشخص می برد.
و در نهایت دریکی از آخرین آثار شیوتا « Accumulation – Searching for the Destination »چمدانهایی را میبینیم که همگی به سمت مسیری در حال حرکتند و گویی همه در دستان مسافرانی بوده اند که دیگر وجود ندارند و تنها نخ های قرمز آن ها را به صاحبانشان متصل کردهاست. به نظر می رسد که چمدانها در فضا پرواز میکنند و این سوال در ذهن بیننده شکل میگیرد که آیا شیوتا آماده سفر شده و چمدان خود را نیز در میان چمدانهای دیگر قرار داده است؟
اگر این مطلب را دوست داشتید پیشنهاد میکنیم مقاله
پرمعنا و رازآلود که درباره انسلیم کیفر هنرمند برجسته معاصر است را هم بر روی وبسایت مدرسه آرتسنس مشاهده کنید.