ترجمه از الهه دوستی هنرجوی مدرسه آرتسنس
آندره فریدمن، در هفده سالگی از مجارستان اخراج و از آلمان عازم فرانسه شد و در طول راه به یادگیری عکاسی پرداخت. وقتی به فرانسه رسید، مردی که او را با نام رابرت کاپامی شناسیم و احتمالن به عنوان بزرگترین عکاس جنگ در تاریخ شناخته میشود، متولد شد. او در کنار دان مک کالین یکی از مهمترین عکاسان جنگ در طول تاریخ به شمار میٰرود.
رابرت کاپا مشهور بود به اینکه در هر موقعیتی از جذابیت و فریبندگی اش استفاده می کرد تا دیگران را را متقاعد کند- روت اورکین
داستان زندگی رابرت کاپا هم مانند عکسهایش جذاب و فریبنده است و شما را شیفته خودش میکند. اما پیش از اینکه وارد این داستان شویم یادآوری این نکته خارج از لطف نیست که اگر به عکاسی مستند علاقهمند هستید و به دنبال کلاسی میگردید که در آن اصول این سبک از عکاسی را یادگرفته،دغدغههایتان را حل کرده و تجربههای قبلی خود در این زمینه را ارتقا دهید،کلاس عکاسی مستند مدرسه آرتسنس دقیقن همین شرایط را برای شما فراهم میکند و اگر هم دوست دارید بیشتر در این زمینه مطالعه کنید و عکس ببینید،پیشنهاد ما دیدن مقاله افغانستان: یک ادای احترام شخصی است.
رابرت کاپا پس از ملاقات کوتاهی با یک رهبر کمونیست در مجارستان به زندان افتاد، و پس از آزادی زندگی جدیدی را در سفر در پیش گرفت که با زندگی عادیاش فاصله زیادی داشت. از بخت خوب کاپا، مادرش خیاط همسر رِییس پلیس در بوداپست بود و به محض اینکه از دستگیری پسربزرگش به جرم عضویت در "انجمن های کمونیستی" باخبر شد، برای آزادیاش پا در میانی کرد. این جریان را می توان اولین مورد در هزاران موقعیت دشواری دانست که کاپا در زندگی از سر گذراند. شرط آزادی کاپا این بود که مجارستان را ترک کند و هرگز باز نگردد.
میتوان حدس زد که کاپا با چه اضطراب و نگرانیای خود را به آلمان میرساند تا ادامه تحصیل بدهد اما اینبار هم با به قدرت رسیدن هیتلر مجبور به ترک آلمان شده و در نهایت در پاریس ساکن میشود و با گردا تارو، که دستیار عکاسی بود، آشنا و با او وارد رابطهای عاشقانه میشود. طولی نکشید که تلفیق بازاریابی خلاقانه گردا و عکسهای فوقالعاده کاپا سبب شد تا حرفه عکاسی او تثبیت شود. هر دوی آنها به کمک یکدیگر، هویت رابرت کاپا را خلق کردند. هویتی که کاملن مناسب و برازنده اش بود، تارو عکسهای کاپا را در تمام شهر پخش میکرد و با دبیران عکس سرویسهای مختلف از نبوغ کاپا میگفت. دبیران عکس تا بخواهند به این حیلهگری(منظور رابطه میان این دونفر است) آنها پی ببرند دیگر دیر شده بود و آندره فریدمنِ نه چندان مشهور، خود را با عنوان عکاس بنام جنگ داخلی اسپانیا معرفی و شناسانده بود. این داستان، یکی از داستانهای مورد علاقه من در زمینه مثبت اندیشی است. خواست که عکاس باشد پس خود را عکاس معرفی کرد.
در مصاحبهای در سال 1947 رابرت کاپا دلیلش برای تغییر نام خود را اینگونه توضیح میدهد:
« اسم من با باب کاپا کمی فرق داشت. اسم واقعیم خیلی خوب نبود. البته خودم مثل همین الان احمق بودم، فقط یکم جوونتر. نمیتونستم هیچ کاری بگیرم. واقعا به یه اسم جدید احتیاج داشتم، بعد متوجه شدم باب کاپا یه عکاس آمریکایی مشهوره که سری به اروپا می زنه اما از آنجایی که ویراستاران اروپایی پول زیادی نمیدن، اون هم اصراری نمی کنه و موی دماغ نمیشه... خب منم با لایکای کوچیکم وارد شدم، چندتایی عکس گرفتم و اسم باب کاپا پای عکسام نوشتم که دو برابر قیمت فروش رفتن.»
داستانهای زندگی کاپا باور کردنی نیستند. اگر تا الان درباره او کتابی نخواندهاید به شدت توصیه میکنم اینکار را انجام دهید. کتابهای کمی خارج از فوکوس، خون و شامپاین و مجله روسی جان اشتاین بک با عکسهای کاپا، کتابهای مورد علاقه من هستند.
برای اینکه گوشهای از لحن شوخ طبع کاپا را به شما نشان دهم، در اینجا نامهای که کاپا برای اینگرید برگمن نوشته بود تا او را به شام دعوت کند آوردهام:
موضوع: دعوت به شام. 6.6.45.پاریس.فرانسه
خطاب به: خانم اینگرید برگمن
• بخش اول: این درخواست، تقلایی است از جانب یک اجتماع. اجتماعی متشکل از باب کاپا و ایروین شاو.
• بخش دوم: ما تصمیم داشتیم این نامه را به همراه چند شاخه گل برای شما بفرستیم و شما را به شام امشب دعوت کنیم، اما بعد که باهم مشورت کردیم به این نتیجه رسیدیم که فقط میتوانیم هزینه گل یا شام را پرداخت کنیم، یا شام یا گل، نه هر دو. رای دادیم و شام با اختلاف کمی برنده شد.
• بخش سوم: که اگر تمایلی به شام نداشتید گل ها را میفرستیم. هنوز تصمیم قطعیای گرفته نشده است.
• بخش چهارم: علاوه بر شک درباره انتخاب گلها یا شام، ما تردیدهای بیشتری هم داریم.
• بخش پنجم: اگر چیزی بیشتر از این بنویسیم دیگر صحبتی برایمان باقی نمی ماند. جذابیت ما برای شما هم حد و حدودی دارد.
• بخش ششم: ساعت 6:15 با شما تماس میگیریم.
• بخش هفتم: ما نمیخوابیم.
این که فقط با یک نامه، یکی از مشهورترین ستارههای سینما در آن دوران را به شام دعوت کرده جای تقدیر دارد و باید برای اینکار او اعتبار زیادی قائل شد. راستی نتیجه چه شد؟ با اینگرید برگمن قرار ملاقات گذاشت و پس از آن یک رابطه طولانی بینشان به وجود آمد. البته همه بر این باورند که کاپا بعد از مرگ دوست دختر قبلی اش گردا تارو در جنگ داخلی اسپانیا، روحیه خود را از دست داد و هرگز از این حال بهبود نیافت. هنگام سوار شدن به یک کامیون، یک تانک با گردا برخورد میکند. میگویند کاپا هرگز بعد از آن روز به حال اول خود بازنگشت. با کسی وارد رابطه عاشقانه نشد و از همین رو هرگز ازدواج نکرد و تا زمان مرگش خود را در معرض پرخطرترین شرایط محتمل جنگی حتا در هندوچین قرار میداد.
نقاط قوت کاپا
چگونه میتوان از عکسهای یک عکاس مطرح جنگ در سطح جهانی برای گرفتن عکسهای بهتر استفاده کرد؟ در لابهلای عکسهای کاپا چه درسهایی نهفتهاست که شایسته مطالعه و تکرار باشند و بتوان از آنها در راه رسیدن به یک سبک شخصی استفاده کرد؟ یکی از شاخصههای مهم کارهای رابرت کاپا، ترکیببندیهای درخشان آثار اوست که در ادامه از زوایای مختلفی به آن میپردازیم.البته اگر تمایل دارید اینگونه مباحث را کاملتر دنبال کنید یا استادی خبره و ریزبین و نکته سنج عکسهای شما را مورد نقد و بررسی قرار دهد،کلاس ترکیب بندی مدرسه آرتسنس میتواند یک انتخاب هوشمندانه برای شما باشد.
وقتی به گوشههای منظرهیاب دوربین خود نگاه میکنیم، ذهن ما به طور طبیعی چهار نقطه را به هم وصل و خطوطی را ترسیم میکند.
خطوط مورب ساده
کاپا با هر دو قطع 35 میلیمتری و مربع کار کردهاست. عکسهای او در قیاس با کارتیه برسون، که دانش آموخته آکادمیک هنر بود از پیچیدگی کمتری برخوردار است. طرح اصلی ترکیببندی نود درصد از عکسهای کاپا را میتوان به شکل یک خط ساده مورب تصور کرد. البته فرم بصری ترکیببندی بعضی از عکسهای او را هم میتوان در تقسیمبندیهای 1.5 و 4 ردیفه در کادرهای مستطیل دستهبندی کرد که البته چون تعداد آنها کم است،میشود گفت که زبان کاری کاپا محسوب نمی شوند. اما همانطور که خواهیم دید، گاهی اوقات دلیل موفقیت خیلی از عکسها فقط این است که در آن هنگام هیچکس دیگری برای گرفتن عکس آنجا نبوده است. اگر فقط یک خط در ترکیب بندی استفاده شده باشد، خواهیم دید که چگونه کاپا این خط را طوری بصورت مورب سازماندهی کرده تا چشمان مخاطب را در صحنه به حرکت درآورد.
میتوانیم خطوط را به صورت عمودی و افقی و ...بهم وصل کنیم.
رابطه سوژه و پس زمینه
همانطور که در مقاله هنر ترکیب بندی در عکاسی توضیح دادهایم، رابطه سوژه و پس زمینه اصطلاحی است برای صحبت در مورد اینکه سوژه در چه نسبتی از تیره و روشنی با پسزمینه قرار گرفته و چگونه با آن مرتبط میشود. چیزی مثل ایجاد یک نقطه سیاه در پس زمینه سفید یا یک نقطه سفید در پس زمینه سیاه. این روش یک ابزار طراحی اولیه است که در طول تاریخ هنر همواره استفاده شده است. برای مثال طرح یک گلدان یونانی را در نظر بگیرید. فرم های سفالی روی یک گلدان در برابر پس زمینه مشکی لعاب دار روشن هستند. تصاویر ما برای داشتن قدرت انتقال محتوا، باید واضح و شفاف باشند. هنرمند فرم روشن را روی زمینه تیره و فرم تیره را روی زمینه روشن قرار میدهد. خیلی ساده است. نه؟
میتوانیم خطوط را به صورت مورب به هم وصل کنیم. اگر چند بار این کار را انجام بدهیم، با دنیایی از ترکیببندیهای پویا و داینامیک مواجه میشویم.
بالاترین کنتراست
کاپا با کار با دوربینهای آنالوگ و بدون کمک نرمافزارهای امروزی مثل فتوشاپ، و بعد از آزمون و خطاهای بیشمار پیبرد که بیشترین کنتراست باید در خود عکس باشد .اجسام با فاصله زیاد نسبت به دوربین، کنتراست کمتری پیدا میکنند. ما میخواهیم سوژه ما بیشترین یا کمترین نور را داشته باشد. چون دقیقن این چیزیست که چشم ما میخواهد. ترکیببندیهای عکسهای کاپا چیز پیچیدهای نیست و فقط او بهخوبی میدانست که باید به دنبال سوژهای با نور مناسب باشد.
ذهن ما آماده است تا روابط بسیار انتزاعیتری را میان نقاط موجود درکادر پیدا کند. ما ازهمان کودکی عادت کردهایم که نقطه ها را در آسمان به هم وصل کنیم و حالا در عکسها این نقطهها کدامند؟
پیدا کردن غیر ممکنها
جان موریس از مجله لایف میگوید اولین باری که عکسهای رابرت کاپا را دیده خیلی تحت تأثیر قرار نگرفته است. اما سی سال بعد و بعد از کلی بحث و مشاجره با کاپا، متوجه این قضیه می شود که قدرت کار کاپا برگرفته از یک واقعیت ساده است و آن هم اینکه کاپا در آن هنگام آنجا بود تا عکسی را بگیرد که هیچ کس دیگری نگرفت. در عکسهای او صحنه های حیرتآوری را می بینیم که بیشتر شبیه به کار نقاشان سورئالیست است تا تصور ما از واقعیت. بسیاری از صحنههایی که کاپا در زمان جنگ عکاسی کرده بود بیش از حد تصور، تکاندهنده بودند. اما وقتی شهرها فرو ریختند و مردم از ویرانه ها زندگی جدیدی را میساختند، کاپا آنجا بود؛ با یک بطری شراب برای همدردی با آنها و یک دوربین برای ثبتکردن سختی آن دوران برای ما.
وصل کردن نقاط بههم بسیار ساده است. عکاسان چیره دست در تمام دوران حرفه ای خود برای نشان دادن هنر اتصال نقاط در فضا برای ایجاد ترکیببندیهایی با پویایی بیشتر تلاش میکنند. برخی از آنها کارهای پیچیدهتری نسبت به سایرین انجام دادند، امادر نهایت میتوانیم بگوییم که همه از این تکنیک استفاده کردهاند.این ساده ترین راه برای چیدمان عناصر در کادر عکس است. دفعه بعد که برای عکاسی بیرون میروید حتمن آن را امتحان کنید.
مناظر تیره
تصویرتپههای پر پیچ و خم توسکانی و یا منظرهای ساحلی، برای کارت پستال فوقالعاده زیباست، اما برای عکاسی یکنواخت و خستهکننده است. در یکی از جالبترین کارهای کاپا، می بینیم که چطور چهره اروپای غربی در طول جنگ جهانی دوم وارونه شدهاست. تپههایی که باید برای پرورش درخت انگور و تماشای غروب خورشید مورد استفاده قرار میگرفتند، تیره و تار شدند چرا که نیروهای متفقین در مسیر خود به سمت برلین در آنجا با دشمن جنگیدهاند.
مورب
برای ترکیب بندی یک تصویر، چهار نوع خط را میتوانیم انتخاب کنیم: افقی، عمودی، مورب و منحنی. بهترین قسمت زندگی کاپا به دنبال کردن نبردهای سراسری اروپا و آسیا گذشت و ماحصل آن به بهترین شکل ممکن با خطوط مورب بیان شد که همانند یک نیروی انفجاری چشم ما را در طولانیترین خط ممکن در کادر حرکت داده و اینچنین احساس حرکت و فعالیت ایجاد میکند و بدین ترتیب به خوبی بیانگر رویدادهای موجود در صحنه عکاسی است.
وقتی در منظره یاب دوربین نگاه میکنیم، بخصوص به عنوان یک عکاس تازهکار، بیشتر تمایل داریم ارتباط بین خطوط عمودی یا افقی را پیدا کنیم. البته دلیل آن الگوی مرموز و ناخودآگاه ذهن ما نیست. دلیلش خیلی ساده است با نگاه کردن در منظره یاب، بلافاصله دو خط عمودی موازی و دو خط افقی موازی را میبینیم. یک صحنه زمانی تبدیل به کادر میشود که خطوط عمودی یا افقی را بازگو کند و این هنگام عکس ما به صورت ذهنی ثبت میشود .ما این روابط همزمان را دیده و دکمه شاتر را فشار میدهیم.
همه ما در دوران کودکی نقطهها را به هم وصل کردهایم. شبها ستارههای آسمان و نقاط چشمک زن را در ذهن و خیال خود به شکل یک خط بهم وصل میکردیم. بجای آنکه خطهای داخل یک کادر را فقط به صورت عمودی و افقی بهم وصل کنیم میتوانیم بشکل X مانند و مورب خطوط را به هم وصل کنیم. یک بار که انجام بدهیم، مثل این است که کسی سوت آغاز را زده باشد. بعد از آن شروع میکنیم به دیدن روابط انسانها در فضایی که یک فرد معمولی نمیتواند ببیند. تصور کنید به صحنهای از یک خیابان و دو مرد نگاه میکنیم. یکی از مردها نزدیک به یک تقاطع ایستاده و دیگری روی زمین دراز کشیده و یک تیر چراغ برق در پس زمینه قرار دارد. یک فرد معمولی نیازی به دیدن خط موربی که تیر چراغ برق، سر مرد ایستاده و سر مرد روی زمین را به هم وصل میکند، ندارد اما یک عکاس خوب این خطوط را به سرعت میبیند.
خطوط اصلی در تصویر که به شکل مورب وجود دارند – رابرت کاپا
آیا این بدان معناست که عکاسان دیدی متفاوت نسبت به افراد عادی دارند؟ قطعن همینطور است و باید هم باشد. عکاسانی مانند کاپا میتوانند صحنهها را با وصل کردن خطوط مورب فرضی که گوشههای یک کادر را به هم متصل میکنند، مشاهده کنند و هر عکاس ماهر دیگری هم همینکار را میکند. این اولین گام برای درک نحوه رسیدن به ترکیببندی درست و البته همانطور که دیدیم اصلیترین ابزاری است که کاپا در طول زندگیاش به کار برده است.