از باغ می‌برند که چراغانی‌ات کنند
برداشتی آزاد از عکسی از عباس عطار

عباس عطار-از باغ می برند
 
نوشته هنگامه حیدری هنرجوی مدرسه آرتسنس

در این عکس مستند دختر جوانی را می‌بینیم با موهایی کوتاه، بینی عقابی و آفتاب سوخته، لب های قیطانی و باریک و البته بی رنگ و چشمانی خیره با دسته گلی در دست که لباس عروس بر تن دارد.لباس عروسی پر زرق و برق با چین‌ها و روبان‌های اضافه در حاشیه دامنش و نواری احتمالن طلایی که از گردنش آویزان است و مثل بند یک مدال طلا، خودش را نمایان می‌کند.
و تور روی سرش که جای جایش با شکوفه‌های کوچک بی‌شک سفیدرنگ تزئین شده است.
تور سرش دور چشم چپش طوری حلقه‌زده که مثل عینک های دسته دار تک لنزی ذره بینی کارآگاه‌های قدیمی توی فیلم‌ها شده است و دختر با حرص و دقت به کسی زل زده و او را زیر نظر گرفته‌است. شاید عاقد و شاید هم باعث و بانی این وصلت را.
دسته گلش را روی پاهایش قرار داده و با دست‌های آفتاب سوخته‌اش آن را محکم گرفته‌است. دختر در هر انگشتش یک انگشتر دارد که دست چپ مشت کرده زیر دسته گل‌اش را شبیه پنجه بوکسی کرده که انگار دلش می‌خواهد با آن صورت کسی را پایین بیاورد، این را از لب‌های اندکی به هم فشرده‌اش می‌گویم که رنگ و رویی ندارند وانگار نه نایی برای بله گفتن دارند و نه میلی برای بوسه.
و اما دسته گلش که انگار کسی با عجله از درون حیاط خانه‌شان آن‌را  سر هم کرده‌است، شامل چند گل که نمی‌دانم میخک‌اند یا گل مصنوعی و مقداری شاخ و برگ اضافه سرو می‌شود. سروی که نماد پایداری و زندگیست و گویی در دسته گل عروس جا دارد تا همین‌ها را فریاد بزند اما خودش کم مانده خشک بشود و بریزد.
در اطراف عروس هیچ نشان زنانه‌ای نمی‌بینم.
فقط ۲ شانه مردانه که یکی کتی جین بر تن دارد و دیگری کت پر زرق و برقی و نیمی از تن مردی ایستاده با کت شلواری بر تن و دستی که ناخن‌هایش مرتب گرفته شده‌اند و انگشت‌های هم قد و قواره‌اش محکم روی صورت مرد جوانی را پوشانده‌است تا حواس همگان را معطوف مرد جوان دیگری کند که در آنجا حضور ندارد اما تمام این سور و سات به افتخار اوست.
مردی در قابی پر حاشیه با سیبیل‌هایی از بناگوش در رفته و موهایی نسبتن بلند و پریشان و ابروهای پرپشتی که حتم دارم اخم آن دیدنیست.
 در عکس بالشت نرمی را می بینم که پشت کمر عروس گذاشته اند تا به آن لم‌بدهد تا شاید موقعیت سختی که در آن قرار دارد را فراموش کند و از جشن عروسی عجیبش لذت ببرد.
و پرده‌هایی که درست کیپ شده‌اند تا درختان حیاط پشت سر عروس را بپوشانند. انگار که پرده‌ای بر خاطرات و گذشته عروس کشیده باشند.
"از باغ می‌برند که چراغانی‌ات کنند..."

اگر این مطلب را دوست داشتید پیشنهاد می‌کنیم مقاله رویای ساز را هم بر روی وبسایت مدرسه آرتسنس مشاهده کنید.

 
اسماعیل پورمختار
۱۴۰۳/۰۹/۱۱
0
1
0

مگه میشه تو توصیف یک عکس این قدر زود و زیاد به قضاوت عکس بپردازیم؟ اون هم به طنز؟ به نظر من بینی عقابی توهین آمیز و تصور اخم ابروهای پرپشت زیادی تخیلی و طنز آمیز است.

کاوه سعیدی
۱۴۰۲/۰۹/۱۹
5
0
1

چقدر تاثیرگذار و چقدر غم‌انگیز از خوندن این مقاله لذت بردم


تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید