هراس قبل از اتفاق افتادن فاجعهای بزرگ، اولین و شاید مهمترین چیزی است که در فیلم جنایت بیدقت نشان داده میشود. حال میخواهد این جنایت مربوط به چهل سال پیش یعنی آتشسوزی سینما رکس آبادان یا قصهای خیالی در فیلمی از دورۀ صامت سینما و یا حتا موشکی باشد که در داستان فیلم در حال پخش روی پرده سینما حضور دارد. سه دوره زمانی متفاوت با شخصیتهایی متفاوتتر از آن، چنان با یکدیگر ادغام و با کمک تدوین درخشان فیلم درهم تنیده میشوند که در نگاهی بازتر یادآور اتصال زندگی انسانها در طول تاریخ حضورشان در زمین است.
داستان فیلم با اخباری که زمان آتشسوزی سینما رکس پخش شده بود شروع میشود و سپس سالن سینمایی که در حال آمادهشدن برای اکران است. در ادامه داستان به همراه شخصی به اسم حسین که دنبال قرصهایی برای بیماریای به نام آتشافروزی است و در داروخانه پیدا نمیشود وارد موزه سینما میشویم و فیلم کوتاه صامتی به نام جنایت بیدقت میبینیم. حسین که توان پرداخت هزینه قرصهایش را ندارد به ازایش قبول میکند بستهای را که فروشنده قرص به او میدهد به دست دوستش برساند. بسته با روزنامه کیهان چهل سال پیش پوشیده شده، از همین جا به زمان آتشسوزی سینما رکس آبادان و داستان چهار نفری که این جنایت را مرتکب شدند میرویم.
سینما جادو، واقعیت، دروغ و حقیقت است. شهرام مکری کارگردان فیلم جنایت بی دقت همه این مفاهیم را برای تعریف سینما در لابهلای فیلمش و در جاهایی هم البته بسیار مستقیمتر بیان میکند. تنها یک عاشق سینما میتواند آن را نجات دهنده بزرگترین مشکل انسان امروزی یعنی ملال و نادانی نسبت به حقیقت بداند وگرنه چرا در پلانی که اتفاقی چند دقیقهای دایرهوار که یادآور آثار اشر است، تکرار میشود و دوربین تنها وقتی از حرکت بازمیایستد که پروژکتور شروع به پخش فیلم میکند، آرامشی که در این لحظه از ایستایی دوربین نصیب مخاطب میشود به گونهای شبیه به همان آرامشی است که مخاطب زمان دیدن فیلم و یا بازشدن چشمهایش رو به حقیقت به دست میآورد.
نشانههای بسیار دیگری در طول فیلم به دلیل علاقه به این مدیوم میبینیم که کاملکننده دیگر اجزای آن است، مانند مردمانی که فارغ از تفاوت سنی، قشر اجتماعی و یا حتا زمان متفاوت کنار یکدیگر با هم جمع میشوند، فیلمی را میبینند که حتی آن نیز به آینده یا گذشته تعلق دارد نه به حال، ولی قصهاش برای همه زمانها قابل لمس است. از همین روست که در فیلم شهرام مکری مفهومی که بیشتر از همه با نشانههای متفاوت تکرار میشود، تکرار است : تکرار تاریخ، تکرار بیدقتی، تکرار جنایت و تکرار ناآگاهی.
کارگردان این اثر با توجه به موضوعی که برای فیلمش انتخاب کرده زبانی درخور همدلی با همنوع خودش یعنی بشریت را به کار گرفته، زبانی بیشتر تصویری که در نهایت احترام به مخاطبش او را فعالانه به تمرکز بر لحظه لحظه فیلم فرا میخواند تا شاید وظیفه خود را در آگاه کردن او از وضعیتی که در آن قرار گرفته و خودش هم به صورت مستقیم یا غیرمستقیم در ایجاد آن شراکت داشته، انجام دهد. دوربینی که سرگردان به اطراف شخصیتها میچرخد و بارها از زوایای مختلف آنها را زیرنظر قرار میدهد، میتواند نشانهای از همین رویکرد کارگردان باشد. رویکردی که با خواندن خطی از کتاب توسط یکی از شخصیتها آشکارتر میشود : من تنها تعریف میکنم، این شمائید که قضاوت میکنید. این جمله نهایت احترام به مخاطبی است که شاید استقلال فکریاش در برابر هنری چون سینما را نیز از او گرفته باشند. سینمایی که میتواند تلنگر زده به جای اینکه خود را به خواب بزند.
اگر این مطلب را دوست داشتید پیشنهاد میکنیم مقاله درباره فیلم علفزار را هم بر روی وبسایت مدرسه آرتسنس مطالعه کنید.