نوشته حنانه افشار هنرجوی مدرسه آرتسنس
سریال
I know this much is true «میدانم همینقدر درست است» مینی سریالی به کارگردانی درک سیانفرنس و اقتباس از کتابی به همین نام، نوشته ولی لمب میباشد که در ۱۰ می ۲۰۲۰ برای اولین بار از HBO پخش شده است.
داستان سریال که در دهه ۹۰ آمریکا اتفاق میافتد، سرگذشت دوقلوهای همسان بردزی «توماس»و «دومینیک» (با بازی همزمان مارک رفالو در دونقش ) را نشان میدهد. این دو برادر با ۶ دقیقه فاصله اما در دو سال متفاوت به دنیا آمدهاند و البته این تنها تفاوت آنها نیست؛ توماس، به خاطر بیماری اسکیزوفرنی در بیمارستان روانی بستری است و دومینیک، نقاش ساختمانیست که از همسرش جدا شده و تنشهای درونیاش او را آزرده کرده است.
سریال از کتابخانهای شروع میشود که توماس با خواندن آیهای از انجیل برای اعتراض به جنگ خلیج فارس، دست خود را قطع میکند و سپس توسط دولت به بیمارستان روانی سختگیرانهتری منتقل میشود که همین آغاز تقلای دومینیک است که به مادرش قول داده از توماس مراقبت کند.مفاهیم مذهبی و دین از همان شروع در سریال جریان دارد، آیهای که توماس در هنگام قربانیکردن میخواند، باور تاوان گناهان پدران را پسران خواهند داد، برادرکشی هابیل و قابیل و باور توماس به نجاتیافتن برادرش توسط مسیح.
این مینی سریال ۶ قسمتی، به خوبی روابط خانوادگی و پیچیدگی آن را به نمایش میگذارد. خانواده که مفهومی مقدس، یادآور عشق و همبستگی خونی با افرادیست که خودمان انتخابشان نکردهایم، زمانی که با ناسازگاریها، تفاوتها، مشکلات و حرفهای ناگفته همراه میشود، عمیقترین کینهها و عقدهها را به جای میگذارد ، که احساسات پیچیدهای را به وجود میآورد؛ آنقدر که عشق و نفرت درهم میآمیزد و مرز میانشان کمرنگتر میشود و تشخیصشان سختتر. مفاهیمی مانند خانواده، برادری و رفاقت که در
سریال Band Of Brothers هم یه خوبی به آن پرداخته میشود.
دوقلوهای بردزی هم همینطورند. آنها با بزرگترین ترسشان، یعنی ندانستن هویت پدر واقعیشان، درکنار ناپدری خود، که بازنشسته ارتش است، بزرگ میشوند. ناپدری که سختگیریهایش باعث نفرت و دوری میشود. اما مهمتر از آن، رابطه پیچیده دومینیک با توماس است. او که از ابتدا خودش را در حصار بلند این خانواده میدیده، همیشه درحال تلاش برای دور شدن از آنهاست، اما به خاطر تعهدی که به برادر و مادرش دارد حتا یک بار هم از زادگاهش در ایالت کنتیکت خارج نشده است.
در فلش بکهایی از سریال اما شاهد آن هستیم که دومینیک همیشه هم برادر مسئولیتپذیری نبوده و احساس گناهش از تصمیمات گذشته، او را بیشتر وادار به حمایت و محافظت از برادرش میکند، گذشتهای که به سبب آن همواره خودش و ناپدریاش را در سرنوشت توماس مقصر میداند. این دو برادر درنهایت آینهای از یکدیگرند، همواره نگران و عاشق دیگری.
تصویر این سریال از خانواده شاید تصویر زیبای همیشگی از خانوادههای هالیوودی نباشد، اما تصویری واقعگرایانه از خانوادهای است که تصمیمات و رفتارهای نادرستشان، اثرات اجتنابناپذیری بر آنها میگذارد، اما در آخر تنها کسانی هستند که برای هم باقی میمانند. این مسئله در نوع برخورد دوست صمیمی دومینیک، لئو مشهود است. رفتارها و دغدغههای لئو از مصیبتهایی که دومینیک با آنها دست و پنجه نرم میکند، از زمین تا آسمان متفاوت است و در مقابل کمک غیرمنتظره از یکی از اقوام ناشناختهاش به خوبی نشاندهنده همبستگی خانوادگی است.
دومینیک که هم اسم پدربزرگ پارانوئید مهاجر خود است، بعد از خواندن خاطرات پدربزرگاش، تصور میکند که شبیه اوست و این خانواده طلسمشده تاوان گناهان پدربزرگ را میدهد، اما زمانی که از روانشناس برادرش کمک میگیرد،که به نجات و بهبود او امیدوار است، عامل اصلی این طلسم را مییابد؛مشکلاتش، نحوه برخورد با آنها و راهحلهایی که به نظرش درست بودهاند. حالا او باید با مسائل و مشکلاتش روبهرو شود و روابطش را ترمیم کند.
شاید کلیدیترین دیالوگ سریال بین دکتر پتل و دومینیک باشد. زمانی که او در افکار متزلزل و مشکلات تمامنشدنی غرق شده، به او یادآوری میکند که خودش هم همانند توماس نیاز به ناجی دارد؛ « دو مرد جوان گمشده در جنگل وجود دارند ، یکیشون گم شده و ممکنه کاری از دستم برنیاد ، اما برای اون یکی ممکنه هنوز شانس باهام یار باشه.»
در بیشتر فیلمها شخصیتهای با مشکلات روانی توجه بیشتری به خود معطوف میکنند، اما رفالو با دومینیک، به تمثیلی از رنج، خشم و برادری تبدیل میشود که تمام احساسات و افکارش را حتا درسکوت از چشمانش میتوان درک کرد.
فضا و رنگ بندی نماها در سریال، کادربندی، کلوزآپهای طولانی، خفقان و اندوه نفسگیری که بر تمامی صحنهها حاکم است، گاهی دنبالکردن آن را دشوار و سخت میکند اما شخصیتپردازی واقعگرایانه و مهمتراز آن بازی فوقالعاده و حرفهای مارک رفالو ، در دو شخصیت کاملن متفاوت، مخاطب را وادار به دنبالکردن آن میکند. بازیای که جایزه گلدن گلوب و امی حداقل دستاورد قابل انتظارش بود.
خانواده، برادری ،آزار و اذیتهای جسمی، اختلالات روانشناختی، سرطان، خودکشی، تجاوز، جنگ، طلاق و عشق نه تنها تمام ابعاد مصایب خانواده بردزی بلکه مشکلات زندگی هر انسان دیگری را هم شامل میشود.
بایدگفت، سریال خوش ساخت « میدانم همینقدر درست است»، با تمام مصایبش نمایهای تلخ، واقعگرایانه و سیاه از زندگی است که به خوبی روابط انسانی را نمایش میدهد.
اگر این مطلب را دوست داشتید پیشنهاد میکنیم مقاله دیگر ما درباره معرفی سریال شارپ آبجکتز را هم بر روی وبسایت مدرسه آرتسنس مطالعه کنید.