این سکون جنون‌آور
درباره فیلم اسب تورین

 
سکانسی از فیلم اسب تورین
 
نوشته فاطمه رضایی‌چله هنرجوی مدرسه آرتسنس      
اسب تورین «The turin horse» محصول سال 2011 به کارگردانی بلاتار است و جوایز بین‌المللی بسیاری کسب کرده که مهمترین آن خرس نقره‌ای برلین است. فیلم با داستان نیچه شروع می‌شود. روزی نیچه در شهر تورین ایتالیا از خانه بیرون می‌آید و می‌بیند که اسب درشکه‌چی حرکت نمی‌کند و درشکه‌چی مجبور می‌شود او را شلاق بزند اما باز هم اسب سر جایش ایستاده و تکان نمی‌خورد. نیچه به سمت اسب می‌دود، دستانش را دور گردن اسب می‌اندازد و زار زار گریه می‌کند. از آن روز به بعد او ده سال پایانی زندگی‌اش را در جنون به سر می‌برد. در اولین پلان قدرتمند فیلم درست مثل آثار عکاسی صحنه‌پردازی شده، درشکه‌چی و اسبش را در حال دویدن می‌بینیم. بلاتار این صحنه را بعد از داستان نیچه نشان می‌دهد تا بر ارتباط قوی بین داستانش با آن قصه تاکید کند. آیا این اسب همان اسب است؟ تا انتهای فیلم آنقدر سوال برای مخاطب صورت می‌گیرد که شاید این آخرین تکه معمای حل نشده فلسفه فیلم باشد. 

 

سکانسی از فیلم اسب تورین

 

همانطور که در مقاله درباره رابطه عکاسی و سینما توضیح داده‌ایم، سینما و عکاسی مانند علت و معلول همواره رابطه‌ای جدانشدنی و تاثیری پایان ناپذیر بر یکدیگر دارند. به همین دلیل است که ما در مدرسه آرتسنس اعتقاد راسخ داریم که دیدن فیلم‌های مهم و تاثیرگذار در تاریخ سینما می‌تواند بر روند کاری و پیشرفت هنرجویانمان تاثیرات زیادی داشته باشد و فیلم اسب تورین با قاب‌بندی‌های جاودانه و نگاه عمیق و فلسفی‌اش نسبت به زندگی از مهمترین این فیلم‌ها است. به همین دلیل است که اگر به لیست کلاس‌ های آموزش عکاسی در مدرسه آرتسنس نگاهی کنید متوجه خواهید شد که تلاش ما پرورش همزمان مباحث فنی و تکنیکی، فلسفی و زیبایی شناسانه در هنرجویان است. اگر به عکاسی سینما علاقمند باشید فیلم اسب تورین بلاتار می‌تواند یک کلاس آموزشی کامل برای شما باشد، سکانس‌هایی با قاب بندی‌هایی حیرت انگیز که با وسواس زیادی توسط کارگردان و فیلم‌بردار پیاده سازی شده‌اند. حتمن می‌دانید که عکاسی پایه و اساس سینماست، این دو در کنار فلسفه کامل می‌شوند و فیلم اسب تورین یکی از عکاسانه ترین، و فلسفی ترین آثار سینمایی است.
رویکرد فلسفی این فیلم به ما می‌گوید که هر راهی که انسان در زندگی‌اش انتخاب کند، اتفاق تکراری تلاش برای آرامش و احساس ملال ناشی از آن، اجزای جداناشدنی آن راه هستند. تا جاییکه دست از زندگی به معنای کامل آن بکشد. در واقع انسان هیچگاه آرامش را در هیچ مکانی پیدا نمی‌کند تا شاید در آخر که مرگ به سراغش می‌آید. این نگاه بلاتار کارگردان «اسب تورین» به کل ایده زندگی بشر است که درد و رنج سراسر آن را فراگرفته. او با بررسی انواع راه‌های فرار از این حقیقت تلخ، در نهایت نیز با هیچکدام از آنها همراه نمی‌شود و هیچ معنایی در جبر حیات برای انسان نمی‌بیند. 

 

سکانسی از فیلم اسب تورین

 

سیاه و سفیدی نماها به همراه باد شدید همیشگی، دیوارهای سنگی خانه، فضای خشک اطراف آن با تک درخت‌هایی بدون برگ، چهره منجمد‌شده بازیگران و ویولون‌سلی که در پس‌زمینه نواخته می‌شود همه با هم در جهت ذهنیت پوچ‌گرایی است که فیلم در خدمت آن است. اولین دیالوگی که بین دختر و پدر رد و بدل می‌شود درباره موریانه‌هایی است که به قول پدر بعد از 58 سال از صدادادن می‌افتند. این خود اولین نشانه کنارگذاشتن اراده حیاتی است که شوپنهاور در فلسفه‌اش به آن اشاره می‌کند. سپس اسب نیز با امتناع از حرکت‌کردن و بعد از آن غذا خوردن، با موریانه‌ها همراه می‌شود و به گونه‌ای تنها دو شخصیت دختر و پدر هستند که به پذیرش این حقیقت راضی می‌شوند. 

 

سکانسی از فیلم اسب تورین

 

بلاتار از کارگردانان مولفی است که سکانس‌های طولانی و کشدار یکی از شاخصه‌های سبک سینمایی‌اش است. این فیلم نیز که آخرین فیلم او تا زمان نوشتن این مطلب است هم ریتم کند و کشدار دیگر فیلمهایش را دارد. مانند اینسرت‌های طولانی با قاب‌هایی بسته و بدون عمق به همراه نماهای ساکن بلندمدتی که بیشتر به عکس‌هایی صدادار شباهت دارند تا فیلمی متحرک. استفاده‌ای به شدت عکاسانه و یک کلاس ترکیب‌بندی در عکاسی و سینما برای کسانی که با موشکافی بیشتری به جزئیات چیزی که می‌بینند توجه می‌کنند.
به عنوان مثال، نمایی که پدر یا دختر رو به روی پنجره می‌نشینند و به بیرون خیره می‌شوند علاوه بر ملال حاصل از بیکاری، با این قاب بندی که انجام شده است، گویا امید برای تغییر اوضاع را نیز غیرممکن‌ترین اتفاق ممکن نشان می‌دهد. نوع روایت و داستان‌گویی این فیلم هم در بالاترین سطح ممکن قرار دارد؛ در سکانسی که مردی برای خرید مشروب به خانه آنها می‌آید تاریخ بشر و انواع و اقسام کارهایی که انسان برای فرار از واقعیت مرگ و نابودی خود انجام می‌دهد را در چندین دیالوگ تعریف می‌کند و در انتها به آگاهی‌ای که به آن رسیده اعتراف می‌کند. حتا کتاب مقدسی که یکی از کولی‌ها به دختر می‌دهد نیز مرهمی بر سکون زجرآور پوچی زندگی آنها نمی‌شود. این سیر رفتن به سوی نابودی با خشک‌شدن آب و خاموش شدن خورشید به تحقق می‌پیوندد. در این میان اولین سوال دختر از پدر با نمی‌دانم پاسخ داده می‌شود و در نهایت نیز با تاکید پدر بر جبر ادامه‌دادن به زندگی با دیالوگ «ما باید غذا بخوریم» فارغ از خواست انسان تمام می‌شود. طنز این داستان در همین تلاش انسان برای نا‌آگاهی و ندیدن حقیقت بعد از نابودی همه چیز و استثنا قایل‌شدن برای خودش است. از این جنبه می‌توان کل فیلم را تایید بر گفته‌ی شوپنهاور و بودا در رنج‌آوربودن زندگی دانست.
 
سکانس‌‌هایی از این فیلم را می‌توانید در صفحه اینستاگرام مدرسه آرتسنس مشاهده کنید.

 

اگر این مطلب را دوست داشتید پیشنهاد می‌کنیم مقاله معرفی فیلم سرزمین خانه به دوش‌ها را هم بر روی وبسایت مدرسه آرتسنس مطالعه کنید.

 
 
 
Loading
ناشناس
۱۴۰۳/۰۸/۳۰
0
0
3

نمونه ی زندگی رویایی من ‌که آرزوی این زندگی رو دارم

ناشناس
۱۴۰۳/۰۸/۰۶
0
21
6

این فیلم بعنوان چرت ترین فیلم کره زمین باید در گینس ثبت بشه برای ساختش هزار تومنم خرج نشده تعجب می کنم چطور امتیاز 7.7گرفته،امتیازش باید 7.7درجه زیر صفر باشه

پارسا
۱۴۰۳/۰۵/۰۵
0
1
13

زندگی دارای معنا و بی معناست این ما هستیم که تفسیر و محتوا می دهیم که چگونه باشد.

ناشناس
۱۴۰۲/۱۲/۱۱
0
1
4

براساس این داستان همه چیز مخلوق ذهن آدمها است وبر اساس فرضیه کوانتوم همه چیز نابود شده است وبرای اینکه انسان دچار استرس و تنش و افسرده نشه مجبوره تم به امید و جان به اشیا بدهد فیلم قابل تفکر یه

کوروش
۱۴۰۲/۱۱/۱۹
0
5
2

جالب بود ولی به نظر من زندگی پوچی نداره اگر به این فکر کنیم که اومدیم تا یکبار زندگی کنیم و ازش لذت ببریم یا در جهان های چند بعدی هستیم و گونه ای دیگر در جهانی دیگر زندگی خواهیم کرد یا تفکر بهشت و جهنمی دنیای دیگر حالا چرا پوچی و ناامیدی

مهدیه
۱۴۰۲/۱۱/۱۲
0
1
1

مرسی


تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید