پروژه روزمرگیهای معاصر یک پروژه هنری نمایشگاهیست به نمایشگاهگردانی علی میراسماعیلی که در آن سعی میشود تجربههایی در فضای هنر معاصر انجام شود. تا کنون ۴ فصل از این پروژه به نمایش درآمده و به گفته نمایشگاهگردان، با مهیا شدن شرایط،نمایشگاه فصول بعدی نیز برگزار خواهد شد. ما در ادامه بحث
هنر تعاملی در این مقاله به بررسی تعدادی از آثار پروژه روزمرگیهای معاصر که در ارائه آن، بر تعامل با مخاطب تاکید ویژهای انجام شده بود میپردازیم.
ما دوباره همدیگر را خواهیم دید
اولین اثر، «ما دوباره همدیگر را خواهیم دید» است، که توسط نگار ابوالقاسم در فصل چهارم پروژه روزمرگیهای معاصر، به نام «شرایط» اجرا شده است. ابوالقاسم در این اثر از عکسهای افرادی که تقریبن در طول سی سال گذشته ناپدید شده و اطلاعاتشان در سایتهای مربوطه به به عنوان افراد گمشده قرار گرفته بود استفادهکرد. به نوشته هنرمند دربیانیه کار، این افراد استعارهای هستند از «انسانهایی که در فراموشی زیست میکنند و نتیجه تمام تلاششان برای بودن، ویرانیست و کمکم به خاطراتی بدل خواهند شد که حضورشان، غیاب میباشد.» در جریان شکلگیری اثر، هنرمند در ابتدا پوستری را که از کنارهم قرار دادن عکسهای افراد گمشده آماده کرده بود را روی دیوارهای خیابانهای شهر در کنار آگهیهای دیگر نصب کرد. نگار دلیل انتخاب فضای شهری برای ارائه کار خود را اتفاقات و کنشها و واکنشهایی دانست که میان فضای شهر و انسان معاصر وجود دارد . او در مورد این کارش اینگونه توضیح میدهد: « این اثر به شکلی استعارهای به ویرانی انسان معاصر میپردازد، انسانهایی که به دلیل زیست در بستر دنیای مدرن یکبار دچار ویرانی شدهاند،آنها گمشده اند و نتیجه تمام تلاشها برای پیداشدنشان تا بهحال بیاثر بوده است. بستر این کار شهر است چرا که محل این اتفاق و کنشهای انسان معاصر است.»
ابوالقاسم در ادامه برای ایجاد اثرش، فیلمی در همان لحظه نصب از پوسترهای سالم گرفت و سپس بعد از گذشت زمانی دوباره به سراغ محیط نصب پوسترها رفت و از روندی که برای پوسترها اتفاق افتاد، فیلمبرداری کرد. به جهت ارائه اثر در نمایشگاه، هنرمند فیلمهای گرفته شده از پوسترها را به صورت ویدئویی بر پرده نمایش میداد و در زمان ارائه افراد در نمایشگاه با دو تصویر روبرو میشدند، تصویر اول تصویر سالم پوسترها و تصویر دوم تصاویر خراب شده یا از دست رفته پوسترهاست وقتی که روی دیوار نصب شده بودند.استعارهای از بازتولید ویرانی، حتا تلاشهایی برای دوباره دیده شدن این افراد هم به ویرانی منجر میشود. در کنار پرده نمایش، میزی قرار داده شده و عکسهای افراد گمشده بر روی آن قرار گرفته بود. از مخاطبان خواسته میشد که اگر تمایل دارند از عکسها پوستری بسازند و آن را با خودشان ببرند و در در خیابانهای شهر نصب کنند و نتیجه را از طریق فیلمی که از محل نصب میگیرند به هنرمند اطلاع دهند.
نکته جالب توجه در مورد عکسها، فرم ارائه شده بعضی از آنها در سایت مورد نظر بود. تعدادی از عکسها از آلبوم خانوادگی و عکسهای دستهجمعی ناشیانه برش خورده بود و یا بدون توجه خاصی بر روی پسزمینهای از آن عکاسی شده بود. هنرمند در این رابطه میگوید: « این مدل عکسها از افراد گمشده مانند این بود که آنها از همان لحظه گمشدن به فراموشی سپرده شدند و انگار خانوادههایشان امیدی به پیدا کردن آنان نداشتهاند.»
«ما دوباره همدیگر را خواهیم دید» در دو وجه وارد تعامل با مخاطبانش میشود. اول در هنگام نصب پوستر در خیابان و کنشها و واکنشهای افراد به پوستر نصبشده و جنبه دوم واکنش و تعامل مخاطبین در هنگام برخورد با عکسها در نمایشگاه و تمایل یا عدم تمایل آنها برای ساخت پوستر از عکسهای گمشدگان و نصب آن در فضای شهر. واکنش افراد در مواجهه با میز عکس قرار گرفته در نمایشگاه هم جالب بود، تعدادی از افراد طبق گفته هنرمند از عکسها پوستری میساختند و آن را با خود میبردند و پس از نصب پوستر فیلمی از آن تهیه کرده و برای هنرمند ارسال میکردند، تعدادی نیز با عکسها اشکالی میساختند و مفهوم کار هنرمند را در این اشکال ساختهشده بازنمایی میکردند.
تاسیان
ماهنو شیرزاد یکی از آثار تعاملی خود با عنوان «تاسیان» را در نمایشگاه «خودردیابی»، فصل دوم پروژه روزمرگیهای معاصر ارائه کرد. او ایده اولیه اثر را برگرفته از تجربه مهاجرت خودش از شهری به شهر دیگر میداند و آنچه که در این جابهجایی احساس کرده را، در قالب یک اثر هنری تعاملی ارائه نموده است. او در رابطه با کارش میگوید: « وقتی شما از یک فضا که در آن بزرگ شدهاید، ریشه دواندهاید و هویت دارید وارد فضایی جدید میشوید، باید هویت خودتان را در فضای جدید پیدا کنید و به آن فضا معنا دهید. پس از آن، وقتی به فضای قبل از مهاجرت باز میگردید فضای قبلی هم برای شما مانند گذشته نیست. انگار آن فضا هم به چیزی جدید بدل شده است. شما احساس دوری و نزدیکی را باهم دارید. یعنی شما دچار یک بیهویتی مکانی میشوید. دچار تعلیقی بین دو مکان و در نهایت دچار یک بحران بیهویتی در لایههای درونی خودتان خواهید شد.»
برای اجرای این اثر، هنرمند با استفاده از یک فیلتر بر روی لنز که حالتی محو، درهم تنیده و رویاگونه به عکسها میداد، تصاویری را از محل زادگاهش و سپس شهر جدیدی که در آن زندگی میکند برداشت کرد. سپس در فضایی از نمایشگاه دو مانیتور را روی دو دیوار روبهروی هم قرار داد و سنسوری بر روی سقف، در بین دو مانیتور نصب کرد. سپس الگوریتم نرمافزاری برای این سنسور طراحی شد تا وقتی مخاطب در این فضا قرار میگیرد، با نزدیک شدن به هر یک از مانیتورها، تصویر نمایش داده شده در آن محو (خاموش) شود و همزمان تصویر مانیتور پشت سرش واضح گردد. ماهنو در مورد استفاده از این ایده برای اجرای اثرش میگوید: « وقتی شما در فضای جدید قرار میگیرید، به علت درگیریهای ذهنی و دلتنگیهایی که نسبت به فضای قبل دارید، این مکان جدید را نمیبینید. از طرف دیگر وقتی هم به فضای قبلی باز میگردید،دیگر آنجا نیز برایتان آرامشبخش نبوده و نمیتوانید آن را درک کنید. چون ذهنتان درگیر زندگی در فضای جدید است. یک دلتنگی عجیبی بین این دو فضا وجود دارد. شما در نهایت هیچکدام را بدست نمیآورید و دچار نوعی تعلیق بین دو فضا خواهید شد.»
نکته قابل توجه در عکسها، تفاوت تصاویر فضاهای جدید و قدیم زندگی اوست. تصاویر فضای قدیم با جزئیات زیاد و فضای جدید فقط به صورت نماهایی کلی و بدون جزئیات بود. ماهنو شیرزاد در این رابطه میگوید: « دلیل این تفاوت در عکسها احساس و درک من از این فضاهاست. من ریشههای عمیقتری به فضای زندگی قدیمی خود دارم. اما فضای جدید برای من ناشناخته هنوز ناشناخته است و نیاز من به کشف و خاطرهسازی در این فضا بیشتر است. » وقتی مخاطب در فضای اجرای کار قرار میگرفت، تاریکی فضا، تیرگی دیوارها و نور بالای سر حالتی از تعلیق را برای او ایجاد میکرد که نمیدانست به کدام سمت برود، تعدادی از آنها میخواستند هر دو تصویر را باهم ببینند اما تصاویر با حرکتشان قطع میشد. این تعامل مخاطبان در کار سبب انتقال هرچه بیشتر حس هنرمند شد، در نهایت شاید مخاطب همان حس هنرمند نسبت به متعلقنبودن به هردوی این فضاها را درک میکرد. البته گاهی تعامل مخاطبان در اثر بهگونهای بود که میخواستند به هرصورتی شده دو فضا را باهم داشته باشند ولی در نهایت یکی را از دست میدادند.
واقعیتی نیست که بحرانی در پی داشته باشد
معصومه شصتی «واقعیتی نیست که بحرانی در پی داشته باشد» را در فصل اول نمایشگاه فصل اول پروژه روزمرگیهای معاصر به نام «کجواجها» به نمایش درآورد. در این اثر هنرمند با توجه به سابقهاش در فضای معماری، به سراغ ساختمانها میرود و با از بین بردن جهت و گرانش ساختمانها تمثیلی از تعلیق و بیثباتی شرایط زیست انسان معاصر را نشان میدهد. او در بیانیه این اثر مینویسد: « گاهی زیستن در همهمه شهرها و بسترهای جدیدش آنقدر ناچیز میشود که مانند سیاهچالهای انسان و بودنهایش را به درون خود میکشد.گویی چیزی نبوده که اثری برجای بگذارد، سمت و سویی نیست که حقیقت داشته باشد، گرانشی نیست که بر آن تکیه شود، انسان است و جهان ساختهاش و بیسویی، بیجهتی و نفی داشتهها».
هنرمند برای اجرای کارش از تعدادی ساختمان بلند، عکسهایی به صورت سیاه و سفید تهیه و سپس ۵ قطعه عکس را در سایز ۱۰۰ در ۷۰ چاپ کرد و به صورت قابهایی چرخان با دستههایی چوبی برای چرخاندن بر روی دیوار نمایشگاه نصب کرد. معصومه در توضیح کارش میگوید: «این عکسها هیچ جهتی نداشتند و استعارهای از شدن و نشدن، و حالتی از بود و نبود معلق زیست انسان معاصر است. ارائه عکسها به فرم سیاه و سفید با وجود سایهها به ابهامی که در اثر وجود دارد، کمک میکند.»
تعاملی که مخاطبان با این اثر داشتند از آن سو جالب است که بیشتر تمایل به درست کردن عکسها در جهت درست به زعم و تفکر خود داشتند، انگار انسان معاصر از این تعلیق و بیثباتی فراری است اما در دام آن اسیر شده. گاهی مخاطبین در برخورد با اثر به دنبال نوعی بازی و یا کشف معمای آن بودند. واکنش برخی از آنها در ابتدا نوعی از بیتفاوتی و تعجب از وجود دستهها بود، به گفته هنرمند نصب دستههای بزرگ تنها به این دلیل بود تا مخاطب را دعوت به تعامل با اثر و چرخاندن آن کند و گاهی بعضی از آنها پس از آگاهی از دَوران قابها دوباره به سراغ اثر برمیگشتند تا چرخشی در نوع قرارگیری قابها ایجاد کنند.
اگر این مطلب را دوست داشتید پیشنهاد میکنیم مقاله درباره هنر معاصر را هم بر روی وبسایت مدرسه آرتسنس مطالعه کنید.